$16.00
بسم الله الرحمن الرحیم
تصمیم دارم جهت سرگرمی و مهار کردن عقده درونی خود که چارهای هم برای نجات خود از این درد بیدرمان سراغ ندارم جز اینکه جهت معرفی عزیزان از دسترفته خود، فاطمه و فتانه، یادداشتی برای نوههای عزیزم که از جریان و کم و کیف آن بیخبر خواهند بود بگذارم، مخصوصاً جگرگوشههای فاطمه.
اولاً باید بگویم که من سواد چندانی ندارم که بتوانم تمام خاطرات و مشاهداتم را که در این دوران شوم انقلاب نصیب خود و فرزندانم شده انشا کنم، زیرا بندرت در دوران زندگیم دست به قلم و کاغذ گرفتهام تا چه رسد به حال که پیرمردی شدهام حدود هفتاد ساله با دستانی لرزان و چشمی خونبار و قلبی شکسته و عمری بربادرفته که حاصل شوم انقلاب است. ولی چه کنم که با درون خود در نبردم.
ندای درونی همه چیز را از من سلب کرده و فریاد میزند، یادداشت کن، آنچه را دیدهای، آنچه را شنیدهای و با آن چه برخورد داشتهای. ندای درونیام فریاد میزند، اقلاً یادداشت کن که فتانه مظلوم هشت ماهه حامله بود که اعدامش کردند. ندای درونیم فریاد میزند، اقلاً بنویس فاطمه مظلوم و فاطمه زمان پس از هفت سال و شش ماه زندان و تحمل وحشیانهترین شکنجههای مدرن و جدیدالاختراع، عاقبت اعدام شد و جسدش را هم ندادند.
چنانچه این نوشتهها غلط انشایی هم داشته باشد تا اندازهای میتوان متوجه اصل موضوع شد. مسلماً بچههای فاطمه مایلند بدانند مادرشان کی بوده و چرا اعدامش کردهاند. شاید داشتن شناختی از مجاهدین برایشان جالب باشد که آنها از چه گروهی از افراد این اجتماع بودهاند و چه هدفی داشتند و مقصود آنها چه بوده و چرا بیرحمانه قتل عام شدند. بنابراین از اول تا جایی که ذهنم یاری دهد و بتوانم خاطرات گذشته را بیاد بیاورم یادداشت میکنم. انشاءالله.